کد مطلب:259389 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

اعجازی دیگر
در این جا مناسب است با توجه به غربت حرم كاظمین علیهماالسلام معجزه ای از امام كاظم و امام جواد علیهماالسلام بیان كنیم:

در خزائن نراقی رحمه الله این گونه آمده است:

در سال 1210 هجری به عزم زیارت بیت الله الحرام وارد بغداد شدم. چند روزی در بقعه متبركه كاظمین علیهماالسلام به جهت اجتماع كاروان توقف كردم. شب جمعه ای با جمعی از احباء و همسفران در روضه متبركه امامین همامین بودم. بعد از آن كه از تعقیب نماز عشاء فارغ شدم و ازدحام مردم كم شد، برخاستم و به بالای سر مبارك آمدم كه دعای كمیل را در آن جا با حضور قلب كامل تلاوت نمایم.

آواز جمعی از زنان و مردان عرب را بر در روضه مقدسه شنیدم به نحوی كه مانع حضور قلب شد و صدا بسیار بلند شد. به یكی از رفقا گفتم: سوء ادب اعراب را ببینید كه در چنین موضعی، در چنین وقتی، چنین صدا را بلند می كنند؟!



[ صفحه 203]



چون صدای ایشان طول كشید، من با یكی از رفقا برخاستم كه به پایین پای مقدس آمدیم تا ببینیم علت غوغا چیست.

دیدم شیخ محمد كلیددار بر در روضه مقدسه ایستاده و چند زن عرب داخل روضه مقدسه شدند و یكی از آنها گریبان سه زن دیگر را گرفته و می گوید: كیسه پول مرا یكی از شما دزدیده اید و ایشان منكر بودند.

آن زن گفت: در همین موضع متبرك قفل ضریح را گرفته، قسم به این دو بزرگوار یاد كنید تا من از شما مطمئن شوم و گریبان شما را رها كنم.

من و رفقا ایستادیم كه ببینیم كار ایشان به كجا می رسد. یكی از زنان در نهایت اطمینان قدم پیش نهاده و قفل را گرفته و گفت:

یا أباالجوادین! أنت تعلم انی بریئة؛ ای پدر دو جواد! تو می دانی كه من از این تهمت بری هستم.

آن زن صاحب پول گفت: برو كه من از تو مطمئن شدم.

آن دیگری قدم پیش گذارده همان گونه تكلم كرد و رفت.

زن سومی آمد و قفل را گرفته، همین كه گفت: «یا أباالجوادین! أنت تعلم انی بریئة» دیدم از زمین به نحوی بلند شد كه گویا از سر ضریح مقدس گذشته و بر زمین خورد و یك دفعه رنگ او مانند خون بسته و چشم های او نیز چنین شد و زبان او بالا آمد.

شیخ محمد صدا به تكبیر بلند كرد و سایر اهل روضه نیز تكبیر گفتند. شیخ محمد دستور داد كه آن زن را كشیده و در یكی از صفه رواق مقدس گذاردند.

ما نیز ماندیم كه ببینیم امر به كجا منتهی می شود. آن زن هم چنان بی هوش بود. تا نزدیكی های سحر این قدر به هوش آمد كه با اشاره فهمانید كه كیسه پول آن زن را كجا گذارده ام. بیاورید و بدهید.

خانواده ی او چند گوسفند به جهت كفاره ی عمل او ذبح كرده، تصدق كردند كه آن زن خلاص شود و تا صبح در همان حال بود كه در همان روز وفات یافت. [1] .



[ صفحه 204]




[1] خزائن مرحوم نراقي: ص 392.